فریاد سکوت
چراغ شیخ بر دستم به دنبال یکی انسان... به دنبال یکی دور از صفات و خوی_چون حیوان... در این بیغوله ها پر آبله شد پای افکارم.... در این ناکامی و افسون سیه پوش زمان شد جسم بیمارم... نگاهم گوژپشت از بار گریه ...خسته و نوامید و بیزارم... ... تلگر میزد بر من یکی انگار... دنبال چه می گردی... به دنبال کدامین واژه از طومار انسانی... برو جانم نکن اینگونه جان را خسته و خاموش... خموش و مهر بر لب شو... که آیین کنون این است... خاموشی... فراموشی... ره دیگر بگیر و چشم خود خاموش کن از قصه ی انسان... شده قانون جنگل... ق صه ها پر گشته از آواز هر حیوان ...
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |